سفارش تبلیغ
صبا ویژن

86/10/24
11:32 عصر

آرشیو وبلاگ قبلی

بدست دخترخونه در دسته

دوشنبه، 12 بهمن، 1383

در گوشی
بنام خدا یمان .
ه :
مانطور که بدرقه و خاکسپاری خدا بیامرز مامان بزرگم پیش چشم داداش محسنم میاد ، زمستونیم که پیش گوشه ، میشه براش نوشت .
بگونه ی : حلوای ( لن ترانی ) ، تانخوری ندا نی ( م ) .
بقول نبی : اولش مجبوریم ، ولی : آخزش باب طبع .
دختر ( م ) ، حالا یکیم پارو سرمون گذاشت و : این بابا چی میگه ؟ اونم الان ! هیچی نگو .
رو خاکی باش : تا ره گم نشود .
برا داداش و آبجی بگو .
من باخ ، که برا خواهرم ایران و برادر جانبازم مینویسم .
در : از مسجد چی باقی مانده ؟
یه ( چیز ) بگم ؟
قدیما ، اونوقتا که دبستونا شیش ساله بود ، آخراش ، تو چل دختر شارود ، آقاجون پیگیر مسجدی کنار خونه های سازمونی درجه داران پادگانش شد ، رو اسمشم ، مسجد ( حضرت سلمان فارسی ) شد .
و بعد ، تو شارود ، طلبه خونش ، دبیرستون بی دبیرستون ، ( چرا که ) اونوقتا که فقد دبستونا ( اسلامی ) بود . نبود ؟ تو جمهوری اسلامی شد ؟‌
اگه خوندی چی گفتم ؟
تا بعد ، زیارت قبول .

 
یکشنبه، 11 بهمن، 1383

عین

: بربّ الرّحمن ... .


: سلام دخترم .
و مدرسه رفتن ، زمستونش که شش نفری رفتیم خوی ، با اجازه ی سرکار خانم فاطمه ی مرادی ، معلم اول دبستان ایمان ، شاه ابراهیم قم .
عیدیم باز خوی ، آخر سال قبول که نه ، شاگرد اول شدی ، و فقط چی مونده ؟ اجرای نقش سارا ، تو نمایشنامه ای که مدرسه خواست برات نوشتم ، اونم تقصیر کی بود ؟ مادر که حق داشت تو زمستان شصت و پنج .
آبجی کوچیکه و داداش محسن شنیده اند ، باقیمانده هم ؟ مادرم ؟ زمستون برا من که مثل ماه و هفته ی روز آبانه ، اونم حالا بوی محرم و کم کم صفرم بده .
محرم گفتم و یاد خدابیامرز مامان بزرگ قمی هم افتادم ، از تهرون آورده بودند ، تو حرم در بدرقه ، زخم سرخ پیراهن چه با مزه ! آی چشم ... .
تا بعد
برقی ، فقط عرصه ی خبر ، بین شرق و غرب آفتابش ، که گویا تو ، نه مرا میخواند ، اونم دم صور صدایم .

 
شنبه، 10 بهمن، 1383

: از مسجد چی باقیمانده ؟
: ز مسجد چه باقی مانده ؟
سلام علیکم ، امروز سرزده اگه مهمون برسه و بگه : تو دیگه چ می گی . چی چی میشه ؟
خب ، تو خونه چی داریم ؟
چی کم داریم ، برا پذیرایی ، که بریم تهیه کنیم ؟
پیش از اینکه پیش مادرم درس بخونی ، چی رو کم داشتی ؟ آبجی و داداشم که داشتی ؟ یادت اومد ، روشم فکر کن دلبندم .

والسلام


 
جمعه، 9 بهمن، 1383

چه

: بسم ا ... الرحم ...
: چگونه ؟ آ غاز : تولیدعلم .
دیشبم که در ... شبکه ی یک سیما ، بالفعل اندیشه ( ای ) را به امانت سپردی م به : ا ... م ، تا تولید : ک... .
پس از سلام و باز عرض تبریک ، تا سه روز پیش : ... چ باقیمانده ؟ یا مانده ؟
دستو (=دست رو ) ول نکنی ، پیش از ج و خون آ شامی ، بالفعلم که بشه مثلا اندیشه ی مصاحبه ی یکی از دو شبکه ی تلویزیون با استاد مرتضی مطهری ، فکر می کنم لازم نشه جلوتر بری م ، مگر اینکه نقطه ی : چ ؟ چی ؟
یه ماهه که شده بود اندیشه ی : ج ا ، ایران ، حضرت امام ، استاد شهید را پاره ی تن نامیدند ، همین گونه سفارش آثار ((خوب ) گونه ی ) شهید مطهری را .
بگونه ی تماشاگر نما هم لازم نیست کاری به کار یه ماهه داشته باشی ، که در دامن اندیشه ی دولت موقت ، گونه ی دیگرش را هم بر قی بسپاری به : زم چ ، که گوناگون بشه ، چی ؟
فعلا خدا نگهدارت ، پدر : یزدی ، ا ع .

سلام علیکم ، دستو بکن دست رو ، والسلام ، پدر مریم یزدی. 


 
دوشنبه، 5 بهمن، 1383

س:
ر کار رفتی ؟ هر چند که علیکم بالمتون ، ولی من در حواشی هم غواصی کردم .
مثلا به گوش خورد ، در آن سخنرانی : حد یقف سخن ؟ یا حرف ؟
حرف از حد یقف : ( چگونه ) ؟ یا چطور چی ؟ مثلا آنجا که : ( شهید مطهری ) را فرمودند ، که پیش از ایشان ،‌ مقام معظم رهبری فرموده بودند.
خب ، آیا مقصود از : ( حاشیه ) اینه ؟ یا مثلا پرسش یا سوال از حاکم بر ایشان ، که تا کجا حاشیه زنی یا زدن ؟
برای نزدیکتر شدن یا همون چی به چیه ، در همان : ( حرف ) از تولید علم ، بقول خدا ، یا بقول تو : عبده و رسوله ، و همینطور جانشینش تا امروز .
حالا ، اگر گفته شده باشد که : حد حاشیه این نه ، پرسش یا سوالی نداری ؟ مثل مثلا : از م ... ؟
ز م چ ؟ باقیمانده ، یا مانده ؟ ا ز م ؟ تو ر ... ؟ می گم .

به امید پاسخگویی ، پدر .


نا گفته نماند که ایشان در زمان آن ( حرف ) بگوش بودند ، ولی ، چو شم ع ؟ بچشم چه ؟ بوش نمیاد.

 
یکشنبه، 4 بهمن، 1383

سلام فرزندم .
از زور بیکاری تا شب جمعه ، کف کرده بودیم ، که خدا روزیمان را رساند.
موضوع : چگونه آغاز کنیم ؟
پاسخ : با حاشیه زنی ، یا : از حاشیه زدن شروع کنیم .
یکشنبه 4 بهمن 1383 ، سخنرانی بعد از اخبار ساعت 19 شبکه ی یک سیما
خب ، ببینم ، وارده چیست ؟ قبلا عرض که شنیده را نوشته ایم ، پس کم و زیادش را حلال کنند.هر چندم که ما با سروته آن بیشتر کاری نداریم.
ظاهرش که فارسیست ، ولی بجای پاسخ پرسش ، هم ( با حاشیه ... ) و هم در رقم ( از حاشیه ... ) بوی سوال را هم می دهد.
توضیح برای اینکه ( چی به چیه ) ، اینه که : به پرسش پاسخ ، و به سوال جواب داده می شود . نه حتی : ج به پ ، چه رسد به : ج یا پ به پ .
در خاتمه نا گفته نماند که اگر کمی نزدیکتر می شدند : نقطه ای آغاز را به زبان می آوردند ، و برای پاسخ یا جواب هم همین بس که بپا خیزند ، مثل مثلا اعلام رأی در رأی گیری .
حالا ، برای حاشیه زنی یا زدن هم میشه .
فرق هم مثل اینه که : کجای قرآن ( چگونگیش ) آمده ؟ و یا بقول تو : پیامبر نه تنها شهرش ، بلکه ورودیش را هم بما نشان داد.

به امید پایداریت ، پدر